چهره واقعی مزاری به قلم یک سیاستمدار معاصر

ساخت وبلاگ

ورود آقاى مزارى به كابل

نویسنده سید محمد علی جاوید

به تاريخ ٢١ ثور ١٣٧١ آقاى مزارى از طريق مزار شريف با طياره وارد كابل گرديد. من از تلويزيون ملى مراسم ورود و استقبال نظاميان و وابستگان حزب وحدت را از ايشان ديدم و به عائله ى خودگفتم: خدا خير را پيش كند. آقاى مزارى وارد كابل شد. خدا كند كه ديگران همراه ايشان نجنگند. زيرا آقاى مزارى را عقيده بر اين است كه هرجا ديگران در كمين اويند و با اودر مى افتند. بالاخره هرچه شد متأسفانه آرزوهاى مردم برباد شد و جنگ هاى خونينى ميان نيروهاى اتحاد، به رهبرى آقاى سياف و حزب وحدت به رهبرى آقاى مزارى آغاز گرديد. نخستين جنگ و برخورد خونين فيمابين طرفين، در روز دوازدهم جوزا، يعنى: ٢٠ روز پس از ورود آقاى مزارى به كابل با ترور آقایان: سید کریمی، اسمعیل حسینی، چمن علی ابوزر، و وثیق که هر چهار تن آنها از کادر مرکزی “حزب وحدت اسلامی” و ظاهراً عضو مجاهدين خلق (مستضعفين) سابق افغانستان بودند، چنين تصور به وجود آمد كه آنها توسط نيروهاى سياف كشته شده اند. لذا در منطقه سیلوى کابل، جنگ میان حزب وحدت اسلامی به رهبری استاد عبدالعلی “مزاری” و اتحاد اسلامی به رهبری استاد عبدالرب رسول “سیاف” به وقوع پیوست و با بیرحمی غیر قابل تصور ادامه یافت و خسارات و ویرانی مالی و جانی بی سابقه ای از خود به جا گذاشت. مناطق “سیلو”، “افشار” و “چنداول” از جمله نقاطى است که بیشتر خرابی مالی و تلفات جانی را متقبل شدند و اين جنگ ها تا شهادت مزارى دوام يافت.

تعامل مجددى باحزب وحدت و مخالفت مزارى
پيش از آمدن آقاى مزارى به كابل، مذاكرات سودمندى بين نمايندگان حزب وحدت اسلامى و آقاى مجددى جهت پيوستن آن حزب به دولت اسلامى صورت گرفت و توافقنامه اى مبنى بر شركت حزب وحدت در دولت موقت با سهم يك وزارت كليدى (وزارت امنيت) و دو وزارت ديگر و چند سفارت و ٨ نفر عضو در شوراى جهادى توافق شده بود كه جناب آقاى مزارى به تاريخ ٢١ ثور ١٣٧١ وارد كابل گرديد. چون آقاى مزارى شخصيت اول حزب بود، بايد موافقتنامه را امضا مى كرد. ولى آقاى مزارى موافقتنامه را امضانكرد و دليل عدم امضاى خود را قريب الوقوع بودن جنگ مى دانست. او مى گفت: به زودى جنگ داخلى آغاز مى گردد و امضاى اينگونه موافقتنامه هاى كاغذى در جوّ جنگ و تفنگ به درد نمى خورد.
نويسنده ى كتاب اسطوره شكسته فراز هايى از خاطرات دستنويس آقاى ضامن على محقق دايمرداد را در مورد توافق هيئت حزب وحدت با مجددى و امضا نكردن آقاى مزارى چنين مى نويسد:” در جلسات شوراى مركزى، صحبت از مذاكرات سياسى نمى شد. فقط يك كمسيون براى اين كار انتخاب شده بود. اما نتيجه به جلسات شوراى مركزى گزارش داده نمى شد. سرانجام آقاى زاهدى در جلسات شركت نمى كرد. كسى گفت: ايشان قهر كرده. به ديدنش رفتم. ايشان گفت: برادر! من از آقاى مزارى ناراحتم. گفتم: چرا؟. گفت: ما مذاكرات سياسى را به جاى مطلوبى رسانده بوديم. قرار بود: چهار وزارت، يك معاونت رياست جمهورى، سه معاونت وزارت، سه سفارت و چند رياست، از جمله وزارت امنيت ملى، به حزب وحدت داده شود. اما آقاى مزارى تعلل مى كند و امضا نمى كند… بنده گفتم: چرا در جلسه مطرح نمى كنيد؟. ايشان گفتند: شما مطرح كنيد. در جلسه ى فرداى شوراى مركزى، اين موضوع پرسيده شد: كه مذاكرات سياسى به كجا رسيده؟. و ضمناً گوشزد شد كه قرار مسموع، به نتايج مطلوبى هم رسيده و بايد در امضا و اعلان آن تاخير نشود. آقاى مزارى به ناچار گفتند:” آرى!. اما اين جور كه شما خوش باور هستيد، نيست. اين آرامش، آرامش قبل از طوفان است… مخالفت و اصرار تا سرانجام ايشان سخنى گفتند كه مطابق شأن ايشان نبود. او گفت:” ما مى بينيم شما براى مقام… مى دهيد”. آقاى عرفانى يكاولنگ در حالى كه همه ى اعضا در بهت فرو رفته بودند، گفت:” حاجى آقا شما از خط قرمز خارج مى شويد”.
به نظر نگارنده، نويسنده ى اسطوره شكسته يقيناً خاطرات محقق دايمرداد را خوانده و آنچه به قلم آورده همان نوشته خطى محقق است. من هردو را مى شناسم كه عضو پاسداران جهاد سابق و دوست هم هستند و محقق دايمرداد، باليقين خاطرات خود را در اختيار آن نويسنده قرار داده است. محقق زنده و تيار است و مى توان صدق آن نوشتار را از خود ايشان پرسيد. در مجله ى فجر اميد، شماره ٢٩ و٣٠ قسمتى از يك سخنرانى آقاى زاهدى را به چاپ و نشر رسانيد بودند، كه زاهدى چنين گفته بود:” ما بادولت آقاى مجددى براى گرفتن وزارت به توافق رسيده بوديم كه آقاى مزارى وارد كابل شد. به مجرد اينكه توافق رابا ايشان مطرح كرديم، با تكبر و تبختر گفت: برو آتيمه (پدرمن) حق كه با زور جنگ و لوله ى تفنگ گرفته نشوه مزه نداره”. اين يك واقعيت است كه هيئت حزب وحدت با آقاى مجددى به توافق رسيده بود و آقاى مزارى آن توافقنامه را امضا نكرد. چرا امضا نكرد؟. دليلش را خود مرحوم مزارى در سخنرانى خود به تاريخ ١٣٧٣/١٠/٥ چنين بيان مى دارد:” آقاى مجددى از شوراى قيادى هيئت تعيين كرد كه با ما مذاكره كند. به هشت نفر در شوراى جهادى موافقت كرديم و به دو وزارت خانه و يك وزارت خانه ى كليدى(مجموع ٣ وزارت) به محض موافقت روى اين مسئله و تا هنوز در بيرون اعلان نشده بود كه آقاى سياف بر ما حمله كرد”.[احياى هويت.ص.٩٢].
لازم به تذكراست كه جنگ بين وحدت و اتحاد يا به كفته ى آقاى مزارى حمله ى سياف بر حزب وحدت به تاريخ ١٢ جوزاى ١٣٧١ صورت گرفت كه به جنگ اول در بين وحدتى ها ناميده مى شود. علاوه بر دليل فوق، آقاى مزارى دليل ديگرى را براى امضا نكردن موافقتنامه ى طرفين چنين بيان فرمود:” بعد از اينكه جنگ اول خاتمه پيداكرد، اين موافقتنامه (بين حزب وحدت ودولت مجددى) از راديو بى بى سى، اعلان شد. بلا فاصله، در چهلستون شوراى قيادى دايرشد. در اين جلسه، آقاى محسنى پيشنهاد كرد: كه وزارت امنيت بايد منحل شود و همان بود كه منحل شد…عضويت هشت نفر را در شوراى جهادى پذيرفتند. آقاى جاويد از جلسه برخاست، كه اگر شما به وحدت اين قدر امتياز مى دهيد، ما ديگر در كنار شما نيستيم”. [احياى هويت.ص. ٩٢].
آنچه از اين گفته هاى مرحوم مزارى واضح و روشن است اين است كه پيش از جنگ اول يعنى: پيش از ١٣٧١/٣/١٢ توافقنامه بين حزب وحدت وآقاى مجددى تكميل بوده ولى به دليل حملهء سياف ومخالفت محسنى و جاويد، آن موافقتنامه عملى نگرديد. اما حقيقت مسئله در تصويبات شوراى قيادى كه نزد آيت الله محسنى موجود است و اخيرا چاپ و منتشر شده، اين است كه به تاريخ ١٦ ثور ١٣٧١ در نخستين اجلاس شوراى رهبرى كه آقاى مزارى هنوز به كابل نيامده بود، با حضور آقايان:
١- استاد ربانى.
٢- مولوى محمد نبن.
٣- آقاى مجددى.
٤- انجنير احمدشاه احمدزى.
٥- عبدالقيوم از حزب خالص.
٦- و آيت الله محسنى، ١١ ماده به تصويب رسيد كه عبارت بودند از:
١- الغاى كابينه ى رژيم سابق.
٢- الغاى خاد.
٣- الغاى تمام قوانين و مصوبات خلاف شريعت اسلامى.
٤- ممنوعيت حزب وطن. و . و . و…[جزوه مصوبات شوراى رهبرى مجاهدين، ص ٤].
اگر منظور آقاى مزارى از الغاى وزارت امنيت، همان الغاى خاد باشد، اين تصويب پنج روز قبل از آمدن آقاى مزارى به كابل و در نخستين اجلاس شوراى رهبرى اتخاذ گرديد و هيچ ار تباطى با مخالفت آقاى محسنى با حزب وحدت نداشت و اگر منظور شان جايگزين شدن اداره ى همانند وزارت امنيت دولتى به جاى آن است، اين تصميم به تاريخ ١٠ جوزا/خرداد ١٣٧١ در چهل ستون با حضور آقايان:
١- سياف.
٢- حكمتيار.
٣- مولوى محمدى.
٤- استاد ربانى.
٥- حاجى دين محمد از حزب خالص.
٦- محمد آصف محسنى رهبر حركت اسلامى، اتخاذ شد و ماده ى اول فيصله ى آنان چنين بود: ١- فعاليت اعضاى وزارت امنيت دولتى كه قبلاً (يعنى: در ١٣٧١/٢/١٦) ملغى شده بود، ممنوع و خلاف قانون است و اداره ى بديل آن از طرف شوراى رهبرى تعيين مى شود.”[همان، صص ٢٠- ٢١].
در اين فيصله گفته شده است كه به جاى وزارت امنيت دولتى، اداره ى بديل با تغيير در پرسونل و حذف جاسوس هاى كاجى بى و جايگزين ساختن پرسونل وفادار به آرمانهاى انقلاب و خون شهدا بايد فعال مى گرديد و بالاخره آقاى مجددى نام آن اداره ى جديدالتأسيس را ” وزارت امنيت ملى ” گذاشت و به آقاى مزارى پيشكش نمود. آيت الله محسنى به هيچ وجه پيشنهاد انحلال ارگان اطلاعاتى كشور را نكرد چه اينكه يك طفل دبستانى هم مى داند كه در يك كشور، داشتن سيستم اطلاعات و خبررسانى لازم و واجب است وگرنه مانند كورى است كه حتى عصا هم ندارد. صدق گفته ى ما از نامه ى آقاى مجددى مبنى بر تقاضاى وى از حزب وحدت جهت معرفى وزرا در كابينه و اعضاى ديگر، جهت شركت در شوراى جهادى و توجه به تاريخ آن نامه به خوبى اثبات ميگردد.متن نامه ى آقاى مجددى اين است:

بسم الله الرحمن الرحيم
دولت اسلامى افغانستان
شماره: ٢٨٣
مورخ: ١٣٧١/٣/١٩
به حزب وحدت اسلامى افغانستان:
نظربه مفاهمه ى نمايندگان شوراى جهادى، با شما و بر اساس فيصله ى اكثريت قاطع اعضاى شوراى جهادى، به نكات ذيل توافق به عمل آمده است:
١- وزارت امنيت دولتى كه قبلاً منحل اعلان گرديده بود، با تشكيلات جديد به نام ” وزارت امنيت ملى” تشكيل شود و يك تن از اعضاى حزب وحدت، به حيث سرپرست آن وزارت تعيين گردد.
٢- غير از وزارت امنيت ملى، سر پرست دو وزارت ديگر نيز از اعضاى حزب وحدت تعيين گردد.
٣- هشت نفر از اعضاى حزب وحدت اسلامى افغانستان، به حيث عضو شوراى جهادى شامل آن شود.
٤- يك نفر از رهبران حزب وحدت به عضويت شوراى قيادى شامل گردد.
موضوع غرض آگاهى به شما نگاشته شد تا در مورد معرفى اعضاى آن حزب، به مراجع تعيين شده، اقدام لازم بفرمائيد.
حضرت صبغةالله مجددى
ممثل دولت اسلامى افغانستان.
[منبع: سال هاى تجاوز و مقاومت، به قلم محمد اكرام انديشمند، صص ٣٣٤ – ٣٣٥].
اين نامه همانطورى كه از تاريخش پيدا است درست يك هفته بعد جنگ اول نوشته شده و بعد از انحلال وزارت امنيت دولتى و بعد از مخالفت من باهشت نفر (به زعم آقاى مزارى) از حزب وحدت در شوراى جهادى به تحرير آمده و شايد همان روز يا يكى دو روز بعد به آقاى مزارى رسيده بود. چرا مرحوم مزارى آن زمان كه على رغم حمله ى سياف و مخالفت من و آقاى محسنى (البته به قول آقاى مزارى) باز هم آقاى مجددى از حزب وحدت مى خواهد كه وزرا و اعضاى شوراى جهادى را تعيين و معرفى نمايد، به آقاى مجددى معرفى نكرد؟. اگر قبلاً بهانه ى حمله ى سياف ومخالفت هاى من و محسنى بوده، در اين تاريخ ديگر مخالفتى وجود نداشت. پس چرا باز هم تعلل به خرج داد و افراد حزب وحدت را در پُست هاى داده شده معرفى ننمود؟. ديگر چه بهانه اى وجودداشت؟.هيچ.
سوال ديگرى كه باز هم بى پاسخ مى ماند اين است كه مرحوم مزارى گفت: ما با مجددى به تفاهم رسيده بوديم كه سياف بر ما حمله كرد. خُب اگر سياف بر حزب وحدت حمله كرد، گناه مجددى چه بود كه اشتراك در دولت او را بايكوت نموديد؟. همه مى دانيم كه اختلاف سياف با مجددى كمتر از اختلاف سياف با مزارى نبود. مجددى، سياف را اخوانى و وهابى مى دانست و سياف هم مجددى را غربگرا و مزدور ظاهرخان خطاب مى كرد. پس چه بهتر بود كه فى الفور با آقاى مجددى توافقنامه امضا و اعلان مى گرديد و مشتركاً عليه سياف موضع مى گرفتيد. مجددى از آقاى سياف دلى پُر خون داشت و در مراسم انتقال قدرت به ربانى تنها ١٨ روز پس از آن نامه كه به حزب وحدت فرستاده بود، هرچه از دهنش بيرون شد سياف را در حضور همه ناسزا گفت. چرا با او از قبل نپيوستيد؟. در اين مورد، بعداً نيز مى نويسيم.

درگيرشدن حزب وحدت ودولت ربانى

       پس از گفتگوهاى زياد و مبادلهء هيئت هاى بسيار، حزب وحدت اسلامى به عضويت دولت آقاى ربانى پيوست و آقاى محمد كريم خليلى را به عنوان وزير ماليه و حيات الله بلاغى غزنوى را به حيث وزير تجارت معرفى نمود. اما روى رييس امنيت ملى به توافق نرسيدند. دولت ربانى، امنيت ملى را براى حزب وحدت داده، خواستار شد تا رييس آن معرفى شود. شهيد مزارى، جنرال خداداد را پيشنهاد كرد، اما از طرف مسعود و ربانى پذيرفته نشد و آنان استدلال مى كردند كه جنرال خداداد، بارها بر سنگر هاى مجاهدين يورش برده و تعدادى را به شهادت رسانده است. او يك جنرال كمونيست است و حزب وحدت بايد كس ديگرى را معرفى كند. آقاى مزارى كه به تخصص و صداقت جنرال خداداد اعتماد داشت، مى گفت يا خداداد يا هيچ كس. مزارى استدلال مى كرد كه در تركيب دولت بعضى از كمونيست ها چون جنرال بابه جان و غيره حضور دارند و نپذيرفتن جنرال خداداد، بهانه اى از جانب مسعود و ربانى مى باشد.

   درهر حال آقاى خليلى چند روزى به وزارت ماليه كار كرد و آقاى بلاغى هم وزير تجارت شد و به كار آغاز نمود. تا درگيرى ميان حزب وحدت و دولت ربانى روى داد و از آن پس آقايان خليلى و بلاغى به وزارت هاى خود نيامدند. تا اواخر خزان ١٣٧١ حزب وحدت تنها در برابر نيروهاى سياف مى جنگيد و از حمايت نظاميان حركت اسلامى نيز برخوردار بود. هرچند آيت الله محسنى شركت در جنگ هاى كابل را حرام مى دانست و نيروهاى نظامى اين حزب را از اشتراك در آن منع كرده بود، ولى هنگامى كه مناطق شيعه و هزاره نشين از پغمان زير آتش بارى قرار مى گرفت، قوت هاى حركت اسلامى مستقر در تپه ى اسكاد، پغمان را نشانه مى رفتند. بارها توسط فيرهاى مجاهدين حركت اسلامى، پيشروى افراد اتحاد سياف متوقف گرديده بود. روزى آيت الله محسنى از قوماندن محمد انور صخره پرسيد: چرا به سوى پغمان توپ فير مى كنى؟. صخره با شوخى گفت: حاجى آقا!. يك چند دانه سنگچِل به طرف پغمان انداختم. آن هم براى اينكه مناطق مسكونى را مى زدند.

     در اواخر خزان ١٣٧١ درگيرى و جنگ گسترش يافت و پاى مسعود نيز به جنگ كشيده شد. داستان آغاز جنگ وحدت و دولت چنين بود: آقاى سيد منصور نادرى رهبرفرقهء اسماعيليهء افغانستان، وارد كابل شد. تعدادى از افراد مسلح فرقهء ٨٠ كه تحت امر سيد منصور قرار داشتند، براى استقبال از وى راهى ميدان هوايى كابل شدند. نيروهاى وزارت دفاع (شوراى نظار) آقاى مسعود، اجازه ندادند تا آنها مسلحانه به ميدان هوايى بروند. اصل فرودگاه در اختيار افراد دوستم و حواشى آن در تصرف نيروهاى مسعود قرار داشت. درگيرى در نزديك ميدان هوايى بين قوت هاى فرقهء ٨٠ و وزارت دفاع آغاز گرديد و به زودى تا منطقهء تايمنى كه محل اساعيليه نشين كابل است و كارتهء پروان گسترش يافت. متأسفانه طرفين، به دستگيرى مردم غير نظامى مربوط به قوم طرف مقابل خود آغاز كردند. تاجيك هاى پنجشيرى هركه بينى پهن و قيافهء هزارگى داشت و هزاره هاى حزب وحدت، هركه دماغ بلند و غير هزارگى داشت را دستگير نموده به كانتينر زندانى مى كردند. در اين موجى از دستگيرى ها، عده اى از هزاره هاى غير نظامى حركت اسلامى و حزب حدت اسلامى نيز گرفتار و زندانى گرديدند. حركت اسلامى جنگ را به صلاح نديده، از راه مذاكره و گفتگو براى آزادى مردم غير نظامى شيعه اقدام نمود و طرفداران خود را آزاد كرد. ولى حزب وحدت به دفاع از فرقهء ٨٠ برخاسته، عليه قوت هاى مسعود جنگ را آغازكرد. مرحوم آقاى مزارى نيز در سخنرانى هاى خود دستگيرى غير نظاميان مرم هزاره را توسط نيروهاى شوراى نظار، دليل جنگ بيان نمود. اين جنگ، پنج روز دوام كرد و چندين كشته و ده ها نفر زخمى و آواره بر جاى گذاشت. بعداً جنگ ديگرى ميان طرفين آغاز گرديد كه نقطهء اوج جنگ، در منطقهء چنداول بود كه اكثر خانه ها به خاك يك سان گرديد.

   آقاى مزارى در جواب سوالى كه از وى در باره ى علت درگيرى نيروهاى حزب وحدت و نيروهاى جمعيت (وزارت دفاع) پرسيده شده بود گفت:” ما قبلاً با جعيت اسلامى هيچگونه رابطه ى خصمانه نداشتيم. ولى متأسفانه در يكسال گذشته وقتى كه شوراى نظار با فرقه ٨٠ (مربوط به سيد منصور نادرى رهبر هزاره هاى اسماعيليه) درگير شد، در جريان آمدن سيد منصور و تعدادى از نيروهاى فرقه ٨٠ در ميدان هوايى رفته بودند. در برگشت، وقتى شوراى نظار با آنها در گيرشد، از اينكه پيروان سيد منصور آقا از مليت هزاره بودند و حزب وحدت هم اكثريت شان از مليت هزاره هستند، اين درگيرى فرقه ٨٠ كشانده شد به درگيرى ميان حزب وحدت و شوراى نظار”. [فريادعدالت.چاپ مصاحبه هاى مزارى. ص٢٣٠].

    اين بيان شهيد مزارى سوالى را در ذهن تداعى مى كند كه چرا نيروهاى حزب وحدت فقط به دليل اينكه پيروان سيد منصور آقا هزاره بودند، خود را با شوراى نظار و مسعود و ربانى درگير ساخت؟. كه در تداوم آن چنداول هم كوبيده و خراب شد و جنگ هم تا شهادت مزارى بين هردو طرف ادامه يافت. آيا جنگ حزب وحدت به نفع هزاره هاى اسماعيليه تمام شد؟. كه نشد و سيد منصور اندكى بعد با مسعود و ربانى رفيق گرديد. آيا بهتر نبود تا مثل حركت اسلامى با شوراى نظار گفتگو كرده، دستگير شده هاى حزب وحدت را آزاد مى كردند؟. بلى!شوراى نظار تعدادى از هزاره و ساداتى كه قيافهء هزاره گى داشتند، به ظن عضويت آنان در فرقهء ٨٠ اسماعيليه ها دستگير كرده بودند، كه به محض صحبت ما و شناخته شدن آنها كه عضو فرقهء ٨٠ نيستند و از مربوطين حركت اسلامى هستند، آزاد گرديدند و يقيناً اگر حزب وحدت به درگيرى متوسل نمى شد، آن مشكله در يكى دو روز ازراه تفاهم حل مى گرديد. اما اينكه چرا نيروهاى مسعود (لابد به دستور او) چنداول را چنان بيرحمانه كوبيدند؟، طرفين درگير، هر كدام به نفع خود پاسخ مى دادند. دولتى ها مدعى بودند كه از منطقهء شيعه و مسكونى چنداول، گلوله بارى شديد به غرض مشغول ساختن آنها و پيشروى نيروهاى حزب وحدت به كوه آسمايى، بر آنان صورت گرفت. ولى وحدتى ها ادعا مى كردند كه مسعود فقط جهت دشمنى با هزاره و شيعه اين جنگ را فرمان داد. آقاى مزارى در سخنرانى خود به تاريخ ١٦ جدى ١٣٧١ كه در سايت ها نيز موجود است مسئله را همين طور بيان كرده است. ولى براى نگارنده هردو ادعا عجيب به نظر مى رسد. راست بودن ادعاى طرفداران مسعود، از اين جهت بعيد به نظر مى آيد كه نيروى حزب وحدت در پايگاه چنداول، كمتر از صد نفر بودند. آن ها به كدام منطق، كوه تلويزيون و آسمايى مشرف بر خود را كه احتمالا چند برابر آنها نظامى وزارت دفاع در آن مستقربودند مورد پرتاب موشك و راكت قرار مى دادند؟. آيا آنان نمى دانستند كه اين عمل به مثابه انتحار نظامى است؟. پس نبايد حزب وحدت آغازگر حمله در جنگ چنداول باشد. از جانب ديگر ادعاى وحدتى ها نيز غير قابل قبول تشخيص مى گردد. چه اينكه اگر مسعود به دشمنى شيعه، مى خواست شيعه ها را به توپ ببندد، چرا وزير آباد، كارتهء ٣ و٤ و دشت برچى و ديگر مناطق شيعه نشين را كه در همه آنجا ها حزت وحدت پايگاه داشت، در آن دَورِ از جنگ ها گلوله باران و تخريب نكرد و فقط چنداول را به توپ و موشك بست؟.

   حقيقت هرچ بود، جبههء جديدى جنگ عليه حزب وحدت باز شد و آقاى مزارى كه رهبرى بى چون و چرا در حزب وحدت داشت، بايد در دو جبهه مى جنگيد. يكى جبههء اتحاد سياف و ديگرى جبههء قدرتمند مسعود. با اينكه اين جنگ پس از پنج روز خاموش گرديد، ولى تبعات آن و گلوله باران و جنگ هاى پراگنده ميان اطراف درگير دوام پيدا كرد تا مجر به سقوط و فاجعه ى افشار گرديد.

ادامه دارد  . . .

پژواک هنر واندیشه ...
ما را در سایت پژواک هنر واندیشه دنبال می کنید

برچسب : چهره,واقعی,مزاری,سیاستمدار,معاصر, نویسنده : 3razavi479 بازدید : 136 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 2:20